صدرا صدرا ، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 6 روز سن داره

صدرا کوچولو

ماجراهای نی نی من (11)

و اما نی نی من در 13 ماه و سه روزگی : هنوز به شدت چار دست و پا میره و یهو سر از هر جای ممکن و غیر ممکن در میاره بارورئک خوب گاز میده و موقع رفتن رو بلندی اونو بلند میکنه و خودشو رد می کنه ماشین لباسشویی رو مدام خاموش و روشن می کنه حالا کار نداره در حال کاره یا خاموش ! عاشق دست کردن تو در یخچاله با هر اهنگی میرقصه دس دسی می کنه و سر سری همچنان موقع اذان سکوت می کنه و گوش میده به دقت بابا به به ماما دد رو میگه با تکون دادن دست مثلا مثه ادم بزرگا صحبت می کنه صبا موقعی که میریم خونه مامان پری با من تانگو میرقصه با اهنگ اسانسور هم سر سری می کنه و میرقصه سرلاک گندم خرما و میوه رو به شدت دوست داره بیسکوئی...
8 آبان 1390

ماجراهای نی نی من (10)

و اما رسیدیم به مبحث شیرین تولدددددددددد تولد گل پسری ما 5 مهر بود اما چون وسط هفته بود و منم شاغل نمی تونستیم همون شب براش برنامه ای داشته باشیم ! هفته بعدش هم تولد نی نی یکی از دوستامون بود که بقول شوشو امسال پیش دستی کرده بود و برای اولین بار تو مدت اشنایی مون میخواست برای نی نی اش تولد بگیره . خلاصه من از قبل یه لیستی از مهمونای احتمالی و غذاهای مورد نظر برای تهیه نوشته بودم . اول میخواستم یه تولد دوستانه و فامیلی بگیرم اما با مشورت با همسری به این نتیجه رسیدیم که باید تولد رو یا دوستانه بگیریم یا فامیلی !!! در نتیج مهمونی دوستانه شد ! من از دو سه ماه قبل در تدارک خرید لوازم تزیئنی برای تولد بودم و از هر جا هر چی میدیدم می خرید...
8 آبان 1390

ماجرای نی نی من(9)

و اما خونه جدید ........ این اولین اسباب کشی من بود و اولین مستاجر نشینی زندگی ام ! که البته همه رو به خاطر گل پسری به جون و دل خریدم . جا افتاده تو خونه جدید و چیدن خونه و خریدهای لوازم لازم از جمله کارهایی بود که حدود یه ماه ما رو به خودش مشغول کرد و باعث شد زمانایی که برای خرید و تهیه لوازم بیرون از خونه بودیم رو دور از نی نی سپری کنیم و نی نی همچنان مهمون خونه مادربزرگ باشه !!! حساسیتهای اطرافیان به این جابجایی زیاد بود به چند علت ، یکی اینکه من خیلی خیلی به مامانم نزدیک شده بودم ، دیگه اینکه اومدن گل پسری و نقطه توجه بودن مزید بر علت شده بود و دیگری اینکه خونواده همسری تازه پدرشونو از دست داده بودن و به قولی به مصاحبت بیشتر اعلام ...
2 آبان 1390

میون بر !

یه میون بر کوچیک بین نوشته هام بزنم ! نی نی گولوی من الان در حالی که چند روزی به 13 ماهگی داره می تونه به سرعت باد چاردست و پا بره . یه کمی مستقل بایسته ، خیلی حرفه ای با هر آهنگی برقصه ، همچنان به صوت قرآن و اذان توجه خاص می کنه . اسم بابا و مامانش رو به خوبی صدا می کنه ( البته اوای اسم ها رو بیشتر صدا می کنه ) . دست دسی و سر سری می کنه موقع سلام کردن دست میده ! بای بای می کنه ! خودشو با جمع کردن بینی و چشمش موش می کنه !  
1 آبان 1390
1